آشنایی با مفهوم معماری پلی فونیک و بررسی آثار نادر تهرانی
مسئله رابطه اجزاء در میان آثار معماری به عنوان یک مفهوم پراگماتیسم مطرح است. موضوع این مفهوم نه معماری بلکه یک ارتباط تصویری و زبانی است که خود به طور مستقل گونه های مختلفی از فرم را تولید می کند. در بعضی از آثار معماری «همیشه یک تقابلی میان روش ترکیب و فرم های منفرد وجود دارد.» نوعی از ترکیب که در آن روشی از مکالمه میان فرم ها قابل رویت است.
روش ترکیب در این آثار نوعی ارتباط همزمان و همزبان است که در آن جزئیات اجزاء و عناصر در یکدیگر تاثیر متقابل می گذارند. در این حالت «عناصر اصلی فرم در یک زمان با اجزا دیگر ترکیب می شوند تا ساختار نهایی را شکل دهند.» اما به نظر می رسد هریک از عناصر در حکم یک ملودی می باشند که مجموعه آن ها در نهایت یک آوای معماری را می سازند.
از نگاه دیگر، این عناصر یکدیگر را به کمال می رسانند و خصوصیات درونی هریک تنها در مناسبات با سایر اجزا معنی می یابند. در این نوع آثار برتری طراح در طرح کلی اثر دیده نمی شود. بلکه در واقع ساختار حاصل شده از ترکیب، (شبیه مکالمه ای است که در درون یک مکالمه دیگر واقع شده است) به مانند فرمی در درون یک فرم دیگر. نوعی خلق اثر از جزئیات و اجزاء کوچکتر که می توانند باهم یک ملودی را در عین تفاوت بنوازند که منجر به تولید فرمی خاص تر شود.
اکثر آثار این چنینی ساختاری دارند که استوار بر منطق ارتباط میان تصاویر ایجاد شده است. شاید این وجه اصلی تمایز این نوع معماری با سایر معماری های تغییر یافته کنونی باشد. در این نوع آثار آنچه به نمایش در می آید، زبان معماری پلی فونیک است که خود بصورت ماهوی ساختار شاعرانه ای ندارد.«بلکه برای رسیدن به ترکیب نهائی هنر، از چنین ساختاری استفاده می کند تا بکوشد و اثابت کند که معماری در نهایت هدفی غائی در خود است.»
پیچیدگی این رویکرد در این است که در این روش ترکیب، خطوط یکپارچه ای وجود ندارد و بیشتر گسستگی طرح دیده می شود. این ناپیوستگی فرمی نوعی بازسازی و جانشینی دلخواه در درون فرم، آن هم در زمانی که شکل کهنه توان زیبائی شناسی خود را از دست داده و شکل تازه با هدف جانشینی تولید می شود، است. شاید این ساده ترین شکل برخورد در یک ارتباط ناپیوسته باشد.
مدل ها و سبک های معماری مدل هایی محدود به زمان و وابسته به مکان نیستند. یعنی سبک و مدل ساخت می تواند در هرجای دیگری و هر زمان متفاوتی دوباره تکرار شود و این باعث می گردد، فاصله مشخصی بین آنچه که هست وآنچه که ایجاد شده وجود نداشته باشد. همیشه توجه به ساختارهای موجود از یک سو و خلق فرم های جدید از سویی دیگر به گونه ای است که می تواند روش مکالمه پیشنهادی را قوی تر سازد.
عناصر و اجزا تولید شده ساختاری تغییر یافته دارند که در نتیجه اشکال ناشی از ترکیب این عناصر و اجزاء مناسباتی مشخص و متفاوت را در خود جای می دهند. در این رویکرد فرم ها تکرار و تقلیدی از موضوع نیستند و این تفاوتی است که بین اکثر آثار این چنینی و آثار دیگر دیده می شود.
«این نوع ترکیب، ترکیبی بدون نشانه گذاری است که نوعی خاص از معماری را ارائه می دهد، تا چیزی را بیان کند که در آن هیچگونه ارتباطی بین اجزاء دیده نمی شود و شاید این به مفهوم نمایش و هیجان های شخصی در معماری باشد.»
مفاهیمی این چنینی را می توان در آثار نادر تهرانی مشاهده نمود. ترکیبی از مفهوم که به شکل یک ساختار نهائی دیده نشود و همین دلیل شکل نا متعارف آن را برجسته می سازد. به عبارتی دیگر او به کشف مجدد ساختار درونی این ترکیب از طریق الحاق ترکیبات تازه می اندیشد. روشی شبیه به مناسبات بینابینی دو ترکیب، دو ترکیب که از نظر آوایی به هم شبیه هستند. اما در عین حال معانی متفاوتی را دارا هستند که بجای یکدیگر بکار گرفته می شوند. روشی که از یک سو به معانی گوناگون اجزاء و از سوی دیگر به امکان تجزیه یک ترکیب به اجزاء کوچکتر متکی است. تئوریهایی که هریک معانی متفاوتی دارند. در چنین حالتی ارتباط این اجزاء با عناصر دیگر در فرم کلی ترکیبش می تواند به تغییر شکل فضا منجر شود. آثار این چنینی فاقد عناصر نشانه ای هستند و به گونه ای نامتعارف دیده می شوند.
« در آثار این چنینی فضاها به ضد واقعیت تبدیل می شوند. از این رو، در معماری این رویکرد فاصله بین معماری ها است که مهم است نه خود معماری. نکته دیگر خود اثر است و مناسبات درونی میان عناصر شکل دهنده اش که معمار نقشی موثر در شکل گیری آن دارد.»
در کارهای نادر تهرانی که ردپای پلی فونیک را می توان دید، موضوعات آثارش متفاوت است. تفکرات مختلفی در شکل گیری آنها موثر بوده و این باعث شده است تا آثار او در یک لحظه هم ابژه باشند و هم سوژه. هرچند تمامی آن ها در یک روند کلی قرار می گیرند که درونشان ترکیبات معماری بر اساس روابط ساختاری و وابستگی های حسی به نظم می آیند. اما نکته اصلی خطا و انحرافی است که همواره در کارهای این چنین دیده می شود، که معمار با زمینه نهائی و قطعی رو به رو نمی شود و فقط با روش ویژه ای اقدام به کدگذاری در ساختار فرمی معماری می کند.نگاهی که زمینه برای فرم مهم نیست، بلکه فرم برای فرم مهم است.